فرار من
۸۲
حالا چه جاییم بودنا. آخه بگو آشپز خونه جاشه ؟ خداییش جای این کاراس ؟ تا این حد هول!!!!!!!؟؟؟؟
زیر خندیدم و روی مبل نشستم حتی نیم نگاهی هم به جنگکوک ننداختم٫ داشت از روبرو خیره نگاهم میکرد. واقعا معلومه نیم نگاهی هم بهش ننداختما بگو پس از کجا فهمیدی نگات میکنه
پسره سواستفاده گر.
خیلی برام سنگین بود باورش !
اصلا به جنگکوک نمیخورد دوست دختر داشته باشه . اگر دوست دختره شه پس چرا این طوری باهاش حرف میزنه و رفتار میکنه ؟
تازه اگرم دوست دختر داشت دیگه منو میخواست چیکار؟
یعنی واقعا چیزی بینشون بود؟
دستی به موهام کشدمو سعی کردم حواسم رو جمع کنم.
بازم بیخیال. به موقش میفهمم.
داشتم بی حوصله پاهام رو تکون میدادم که دیدم جنا با تیهونگ دارن میان.
حالا قیافه جنا!! لپاش گل انداخته بود و سرش پایین بود و تیهونگ هم لبخند پیروزمندانه ای روی لباش بود .
ای پسره خبیث.
دوست من رو توی آشپزخونه گیر میاری؟
ولی تیهونگ بیخیال داشت میخندیدااااا
بایدم بخنده!
منم بودم میخندیدم ..
این نخنده کی بخنده اصلا ؟؟
تیهوتگ رفت پیش جنگکوک
جنا چشماشو توی جمعیت چرخوند تا به من رسید و نگاهش به جایی که بود ثابت شد
منم نیشم رو خبیث باز کرده بودم
آروم با خجالت قدم برداشت سمتم و اومد نشست رو مبل کنارم .
برگشتم سمتش با نیش باز گفتم:
یوری... سلام. خسته نباشی!
حالا چه جاییم بودنا. آخه بگو آشپز خونه جاشه ؟ خداییش جای این کاراس ؟ تا این حد هول!!!!!!!؟؟؟؟
زیر خندیدم و روی مبل نشستم حتی نیم نگاهی هم به جنگکوک ننداختم٫ داشت از روبرو خیره نگاهم میکرد. واقعا معلومه نیم نگاهی هم بهش ننداختما بگو پس از کجا فهمیدی نگات میکنه
پسره سواستفاده گر.
خیلی برام سنگین بود باورش !
اصلا به جنگکوک نمیخورد دوست دختر داشته باشه . اگر دوست دختره شه پس چرا این طوری باهاش حرف میزنه و رفتار میکنه ؟
تازه اگرم دوست دختر داشت دیگه منو میخواست چیکار؟
یعنی واقعا چیزی بینشون بود؟
دستی به موهام کشدمو سعی کردم حواسم رو جمع کنم.
بازم بیخیال. به موقش میفهمم.
داشتم بی حوصله پاهام رو تکون میدادم که دیدم جنا با تیهونگ دارن میان.
حالا قیافه جنا!! لپاش گل انداخته بود و سرش پایین بود و تیهونگ هم لبخند پیروزمندانه ای روی لباش بود .
ای پسره خبیث.
دوست من رو توی آشپزخونه گیر میاری؟
ولی تیهونگ بیخیال داشت میخندیدااااا
بایدم بخنده!
منم بودم میخندیدم ..
این نخنده کی بخنده اصلا ؟؟
تیهوتگ رفت پیش جنگکوک
جنا چشماشو توی جمعیت چرخوند تا به من رسید و نگاهش به جایی که بود ثابت شد
منم نیشم رو خبیث باز کرده بودم
آروم با خجالت قدم برداشت سمتم و اومد نشست رو مبل کنارم .
برگشتم سمتش با نیش باز گفتم:
یوری... سلام. خسته نباشی!
- ۱۱.۲k
- ۱۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط